ای که از تازگی زخم دلم باخبری
یا که از قصه ی دلتنگی من باخبری
مثل مهتاب که از خاطره ی شب می گذری
هرشب آهسته از آفاق دلم می گذری
تارهای گیتارم را به لرزش در می آورم
تا بارها و بارها به تو بگویم دوستت دارم
بارها این تارها به صدا درمی آیند و می گویم : تولدت مبارک بهترینم
برای رسیدن به تو آنقدر دویدم که
دیگر برای همراه شدن با تو
نفسی برایم باقی نماند
و من از تو جا ماندم
آخه بی وفایی
یه ذره برام صبر میکردی تا نفسم چاق شود
به بعضیام باس گفت:
یه روزی جمع بودیم تو رفتی و شدی مفرد
امثال تورو باید جوید و تف کرد
بعله اینجوریاست
میخواهم برای تو نامه بنویسم
میترسم...
پستچی عاشقت شود
کبوتر برگردد
دق کند و دوری ات را بمیرد
میخواهم برای تو نامه بنویسم
میترسم...
شهر رفتنت را بفهمد
رود نبودنت را مرداب شود و
خواب،شب را کابوس کند
میترسم در راه به باد برود
بعد به دست چوپانی برسد و
هوای گوسفندانش را رها کند و
به هوایِ تو ،گوسفند شود
میترسم جاده راه نرود
بن بست شود
خانه خر شود و
در،به لنگه بچرخد و لج کند و تو نیستی را
زنگ بزند..!!
میخواهم برای تو نامه بنویسم
میترسم....
میترسم باز عاشقت شوم . . .!!
می آیی می روی و فقط یک سلام و گاهی یک خداحافظی نه …
این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق
تو و یک دنیا بی تفاوتی…
می آیی می روی و فقط یک سلام و گاهی یک خداحافظی نه …
این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق
تو و یک دنیا بی تفاوتی…
چه خاطراتِ دونفرهای دارند،
چترهایِ تک نفره!
با تو چه قدمها زده ام در برگهای پاییزی
با تو چه خاطرها ساختم در برف بازی هایمان
با تو چه رقص ها کرده ام با اهنگ زمان
با تو چه شبها از مرز جنون و عشق گذشته ام
با تو همه چیز را تجربه کرده ام
اما در خیال
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
با یک کلیک فال حافظ اینترنتی بگیرید